*از این نفت تا اون نفت* 

اولین بار که شنیدم مردم گرد خون برای خرید بشکه نفت دچار درد سر شدند نا خود آگاه  یادم به طرح گشایش اقتصادی دولت افتاد که بنا بود نفت خام رو به مردم بفروشند.

ولی این نفت با اون نفت فرق میکنه .... 

مردم گرد خون که حتی نمیتونم همشهری صداشون کنم (چون با اینکه چسبیده شیراز هستند، هنوز جز شهر حسابشان نکردند و از روستا های دور افتاده هم رسیدگی بهشون کمتره )

دچار درد سر شدند. بله اونها اینبار گلایه ای از گشایش اقتصادی ندارند. 

اونها نمی خواهند نفت بخرند تا سودی ببرند.

اونها میخواهند نفتی بخرند تا شبهای پاییز و زمستان را بگذرانند و صبح کنند.

 

گوش کن، خوب گوش کن هنوزم که هنوز است، آشنایی ما را صدا می زند.

هل من ناصر ینصرنی؟

آیا یاری دهنده ای هست که مرا یاری کن؟

درست همین مهرماه 1340 سال(شمسی) پیش بود که امام حسین را سردرگمان، مرددین، بی بصیرتان کمک نکردند گرچه مسلمان بودند و نماز می خواندند و روزه می گرفتند.

امام حسین هنوز هم که هنوز است دارد فرا می خواند و هنوزم که هنوز است چه بسیارند، سردرگمان، مرددین، بی بصیرتان. 

و اینگونه هر روز تاریخ تکرار می شود و اینگونه هست که هر روزمان عاشوراست و هر زمینمان کربلا. 

حیف، حیف که

چه بسيارند عبرت ها ، و چه اندك است عبرت گرفتن ها .

 

اولین نامه ام به کی 

واسیا منم سوار شم.

جا نمونم.

خواهم نشوم رسوا همرنگ جماعت شم.

راجع به چی حرف میزنم؟

راجع به چیزی که هنوز که هنوزه قبولش ندارم ولی چه کنم که کم آوردم.

جا موندم. یک حس حسرت.

همین تالار رو میگم که قبلا شیشه ای بود و حالا مجازی شده.

تا قبل از این که بفهمم چه خبره چقدر آرامش داشتم.

چقدر انگیزه داشتم برای بدست اوردن ۵۰۰ تومن پول و چقدر خوشحال می شدم.ولی حالا این پرتفوی لحظه ای لعنتی آنچنان رو مخمه که نا بودم کرده

مگه میشه بنشینی و هیچ کاری نکنی و یک صبح تا ظهر ۱میلیون در آمد کسب کنی با ۲۵ تومن سرمایه؟

بله شد و دیدم و باز حس حسرت که جا موندم.

حس نفهمی یا خیلی نفهمی ، حس سوالات مبهم ، حس سرنوشت. حس چرا؟ 

یک سوال ساده با این وجود چرا ادم ها باید کار کنند؟