بلاخره کتاب کفش باز رو تموم کردم.
من بیش از حد(بیش از دو هفته) در کتاب کفش باز ماندم و یا بهتر بگم شاید بیش از حد معمول کتاب کفش باز آقای نایت در من ماند. ولی بلاخره تموم شد و امروز برای همیشه با اون خداحافظی کردم. نمی دونم براتون اتفاق افتاده یا نه ولی برای من پیش اومده که لحظه ای که کتاب را میخواهی بگذاری در قفسه و دیگر سراغش نروی یک حس عجیبی سرغت می آید که دیگر اون را نمی بینی. چون فرصت زندگی آنقدر کوتاه است که گمان نکنم بتوانیم برگردیم و تجربیات خوب را مجددا تجربه کنیم.
من از این کتاب بسیار آموختم و با خودم گفتم ای کاش چند سال پیش از این مطالعه اش می کردم. فیلیپ آدمی معمولی،فارق التحصیل رشته حسابداری، اهل مطالعه که روزانه 6 مایل (حدود 10 کیلومتر)می دود.
راهی را انتخاب می کند که می شود جز ثروتمند ترین مردان جهان.
این دو هفته کفش بازی با کتاب، چنان تاثیری روی من گذاشت که در وبسایتم نوشتم:
"شروع دوباره من، دوباره شروع شد"
صفحات انتهایی کتاب را بطور عجیبی نیاز داشتم.
نیاز داشتم بدانم انتهای ثروت دنیا چه می شود؟
ثروتمندان دنیا بعد از اینکه فهرست آرزو هایشان را انجام دادند و دیگر به همه خواسته هایشان رسیدند به چه چیزی دلشان خوش است؟
فیلیپ با زبان بی زبانی به من گفت: "شاید مقصد تو همان راهی باشد که داری می پیمایی، پس هواست به جاده باشد نه به مقصد"