خیلی جالب هست که بدونید و حتما میدونید که به هر دین و مسلک و حتی بی دین و لائیک هم باشد آخرش می میرید.? و این مردن از نظر برخی ها خیلی جذاب? ?هست چون خودشون به دنبال اون هستند و دست به خود کشی با اعمال شاقه می زنند???? ولی عجیب اونه که با اینکه خیلی ها دنبال *خبر مرگشون* هستند بیشتر آدمها از مرگ میترسند و ازش فرار میکنند. مثلا همین فرار از کرونا این روزها خیابون رفتید که ...???? ?از طرفی برای فهمیدن اینکه اون ورا چه خبره (دنیای پس از مرگ) ما دور و برمون مرده ای نمیشناسیم که بیاد و از خاطرات خودش با دیگر مرده ها خبر بده. اگر می شناسید معرفی کنید.? ولی بعضی ها هستند که بین مردن و نمردن گیر کردن و به دنیا برگشت داده شده اند یعنی اصطلاحا تجربه نزدیک به مرگ داشته اند. ??اسم این تجربه نزدیک به مرگ رو گذاشتند N D E یعنی Near Death Experience البته به نظرم بهتر بود اسمش رو میگذاشتند: ت ن م

سلام

این دفعه میخوام همینجوری بنویسم و اسمش رو بگذارم همینجوری طور!

از وقتی با واژه طور آشنا شدم فهمیدم نصف راه را برای رسیدن به مقام شامخ روشن فکری رفته ام.

مثل روشن فکر طور ها مثل فیلسوف طور ها،مثل سوسول طور ها و مثل نقطه چین طور ها. کافی است طور را به کلمه ای دیگر بچسبانی.

امتحان کن خیلی کیف دارد.

شاید این همینجوری طور ما خودش یک مکتب شد، کسی چه میداند؟! مثلا شد: همینجوریسم، یا همینجوریاسیالیسم !

نکند فکر می کنید مکاتب گنده و خفن دنیا جور دیگری بوجود آمده اند!؟

آقا ...خیلی ها با همین فرمون همینجوری طوری به چه جاهایی که نرسیده اند؟

به شخصه افراد بسیاری را می شناسم که همینجوری گنده شده اند، یا کسانی که هیچ بارشان نبود و مسئول شدند یا کسانی که هوش یارشان نبوده و پولدار شدند.

و خیلی ها در این باره شعر ها سروده اند به عنوان مثال این قسمت ‌شعر که میگوید:

و لعنت به تو همینجوری بی دلیل !!!

باور کنید این یک شعر نو می باشد و بنده به نقل گفته و هیچ قصد بی احترامی نداشته ام.

ولی انصافا کسی را سراغ ندارم که همینجوری طور خوشبخت و عاقبت به خیر شده باشد.

همینجوری طوری هم تاریخ انقصایی دارد.

نوبت یکجوری طور ها هم میرسد.

 به قول پروین اعتصامی

تا نباشی قطره دریا چون شوی؟

تا نه ای گم گشته پیدا چون شوی؟

به نام خدا

سلام

نچ ...

نه! هنوز انگشتانم به دلم وصل نشده و دارم فکر میکنم که چه بنویسم و چه ننویسم...

اینطوری خوب نیست .... دوست دارم فقط دلم بنویسد...

فارق از هر گونه تمایزی برای جهان بینی احساسی و جهان بینی بیرونی

فرصتی میدهم به دلم و فقط برای دلم

که باز تاب دهد آنچه درون خود است...

راسیاتش دوست داشتم اول اسم اینجا را بگذارم "مخ تاب"

بعد ها تصمیم گرفتم بگذارمش "مخ دل تاب "