به نام خدا
سلام
نچ ...
نه! هنوز انگشتانم به دلم وصل نشده و دارم فکر میکنم که چه بنویسم و چه ننویسم...
اینطوری خوب نیست .... دوست دارم فقط دلم بنویسد...
فارق از هر گونه تمایزی برای جهان بینی احساسی و جهان بینی بیرونی
فرصتی میدهم به دلم و فقط برای دلم
که باز تاب دهد آنچه درون خود است...
راسیاتش دوست داشتم اول اسم اینجا را بگذارم "مخ تاب"
بعد ها تصمیم گرفتم بگذارمش "مخ دل تاب "
ولی گذاشتم "دل تاب"
سالیان درازی است که مخ تابش کرد و تابید ولی دلم هنوز نتابیده
دلم نمی خواهد فکر کنید خودخواهم که اینقدر از دل یاد میکنم و میگویم دلم میخواهد ...
که دلم خاطر خود را نمی خواهد
معتقد هستم این دل که از او یاد میکنم عین مخ است ،عین عقل است ،عین احساس است و عین دل است...
عین سکوت است و عین اندیشه
عین فطرت است.
آخ که دلم برای دلم تنگ شده ...
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
و این اولین پست من باشد برای . برای دلم ....!
دلتاب