مستعمره های مجازی
دیروز در یکی از پلتفرم های تبلیغ در فضای مجازی یک آگهی ارسال کردم و هزینه اون را پرداخت کردم، هنوز آگهی تایید نشده بود که نمیدونم و به چه علت پیام آمد که حساب کاربری شما مسدود می باشد و تمام آگهی های پیش از این که در اون پلتفرم قرار داده بودم و هزینه برایش پرداخت کرده بودم حذف شد.
تا اینجا مشکلی نداشتم، پیش خودم گفتم احتمالا اشتباهی رخ داده و با تماس با پشتیبانی مشکلم حل میشه، آخه من خودم برنامه نویس هستم و میدونم گاهی اوقات ربات های کنترل کننده ممکن است اشتباه کنند.
به پشتیبان زنگ زدم و موضوع رو مطرح کردم، پشتیبان تنها کاری که کرد گفت شما قوانین رو رعایت نکردید ومسدود شدید و دیگر نمی تونید از این امکانات استفاده کنید.
من به پشتیبان محترم گفتم این رو که خودم می دونم، من تماس گرفتم که علت را جویا بشم و اینکه احتمالا اشتباهی رخ داده باشه.
و پشتیبان که انگار ربات همون موضوع را بارها تکرار کرد.
گوشه گیر ها
?آخرین باری که سوار مترو شده بودم و ایده مترو نویس به ذهنم رسیده بود دو سال پیش بود. قبل از کرونا.
اون موقع ها مردم صورتشان پیدا بود و ماسکی به چهره نداشتند و از همدیگه نمی ترسیدند.??
?اولین تفاوتی که بعد از دو سال دیدم، صندلی های مترو بود که یکی در میان برچسب هایی زده شده بود که اینجا ننشینید. ⛔
این برچسب های اینجا ننشین هم چیز خوبی است و به نظرم خودش میتواند یک شغل باشد.
یک حساب سر انگشتی کنید می فهمید چند تا صندلی تو شیراز خودمان داریم که مردم نباید بنشینند....
تازه صندلی مسئولین هم به کنار که مردم نمی توانند بنشینند و میشود برای آنها هم نوعی برچسب تولید کرد.
?برچسب ها را نگاه می کردم و جای خود را انتخاب کردم. روی بعضی از صندلی ها که در گوشه قرار داشت هم برچسب زده بودند. و من و نفراتی که همراه من وارد واگن شدند همه دنبال گوشه بودیم.(توضیح ایستگاه اول بودم و واگن خالی بود).
به برچسب های این صندلی ها نگاه کردم دیدم بیش از بقیه از رنگ رو افتاده اند.
اونجا بود که گفتم گوشه گیرها زیاد شده اند.?
?مامور مترو آمد داخل و به جوانی که ماسک نداشت گفت ماسک نداری و اون هم گفت ماسک ندارم. و گفت خوب هیچی.
احتمالا اگر می گفت، بچه ها این ماسک نداره خخخخ، پایان مناسب تری بر این دیالوگ بود.
?
از این نفت تا اون نفت
*از این نفت تا اون نفت*
اولین بار که شنیدم مردم گرد خون برای خرید بشکه نفت دچار درد سر شدند نا خود آگاه یادم به طرح گشایش اقتصادی دولت افتاد که بنا بود نفت خام رو به مردم بفروشند.
ولی این نفت با اون نفت فرق میکنه ....
مردم گرد خون که حتی نمیتونم همشهری صداشون کنم (چون با اینکه چسبیده شیراز هستند، هنوز جز شهر حسابشان نکردند و از روستا های دور افتاده هم رسیدگی بهشون کمتره )
دچار درد سر شدند. بله اونها اینبار گلایه ای از گشایش اقتصادی ندارند.
اونها نمی خواهند نفت بخرند تا سودی ببرند.
اونها میخواهند نفتی بخرند تا شبهای پاییز و زمستان را بگذرانند و صبح کنند.
تاریخ صدا می زند
گوش کن، خوب گوش کن هنوزم که هنوز است، آشنایی ما را صدا می زند.
هل من ناصر ینصرنی؟
آیا یاری دهنده ای هست که مرا یاری کن؟
درست همین مهرماه 1340 سال(شمسی) پیش بود که امام حسین را سردرگمان، مرددین، بی بصیرتان کمک نکردند گرچه مسلمان بودند و نماز می خواندند و روزه می گرفتند.
امام حسین هنوز هم که هنوز است دارد فرا می خواند و هنوزم که هنوز است چه بسیارند، سردرگمان، مرددین، بی بصیرتان.
و اینگونه هر روز تاریخ تکرار می شود و اینگونه هست که هر روزمان عاشوراست و هر زمینمان کربلا.
حیف، حیف که
چه بسيارند عبرت ها ، و چه اندك است عبرت گرفتن ها .
صفحه2 از6