بعد از کلی وقت دوباره فرصتی نه پیدا، بل که ساختم تا مطلبی به یادگار بگذارم. البته در یادگار ماندن مطالب در فضای مجازی هم حتا تردید دارم!! حالا بعد از اینکه ما نباشیم کی یادش میاد سروهایمان را تمدید کند. بگذریم...
از دفعه قبل تا به حال احتمالا تعدادی کتاب بیشتر خواندم، پس به طور طبیعی و اگر همه چیز درست پیش رفته باشد، می بایست شعورم اندکی بالاتر رفته باشد، هر چند مطمئن نیستم همه چیز همیشه درست پیش برود!!
یک چیزی فهمیدم که دوست دارم هر کسی گذرش به اینجا رسید بفهمد، هر چند این را هم شک دارم که فهمی که یک نفر رسیده باشد را بتواند به دیگری به هم آن سان منتقل کند.
مطالعاتم را در زندگی آدم های موفق، و کتابهای از دسته خودیاری و موفقیت به شدت زیاد کردم و متوجه این شده که هر کسی نقشه گنج خودش را لازم دارد و نقشه های گنج بقیه به درد شما نمی خورد و مو به مو آن را اجرا کنی گنج مال تو نیست ...
تو باید نقشه گنج خودت را پیدا کنی..
به همین دلیل است که آدم های موفق کم هستند.
موفقیت ملغمه ای از استعداد، تلاش و پشتکار و شانس است. هر چند که شانس هم اتفاقی در خانه آدم رو در نمیزنه..
سعی کن نقشه گنج خودت را پیدا کنی.
جایی هم این نزدیکی ها
جایی درون خودت.
حافظ چه قشنک ره نمایی کرد که گفت:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
و دیگر هیچ...