داستان ،ضرب المثل معروف گربه دستش به گوشت نمی رسید گفت بو می ده ! این ضرب المثل را معمولا برای کسی به کار می برند کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا از چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند. قصه از این قرار است که روزی روزگاری قصابی گوشت تازه ای را داخل مغازه اش آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود ، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود ، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید . تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد . چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد. و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد ، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت :" پیف پیف این گوشت بو می دهد ! " ما ها بعضی وقتها اعتقاداتی برای خود ساخته ایم از این جنس!!!